واي ، باران
باران ؛
شيشه ي پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسي نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربي رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
مي پرد مرغ نگاهم تا دور
واي ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤياي فراموشيهاست
خواب را دريابم
که در آن دولت خاموشيهاست
من شکوفايي گلهاي اميدم را در رؤياها مي بينم
و ندايي که به من مي گويد :
گر چه شب تاريک است
دل قوي دار ، سحر نزديک است
تو گل سرخ مني
تو گل ياسمني
تو چنان شبنم پاک سحري ؟
نه
از آن پاکتري
تو بهاري ؟
نه
بهاران از توست
از تو مي گيرد وام
هر بهار اين همه زيبايي را
هوس باغ و بهارانم نيست
اي بهين باغ و بهارانم تو
سیل سيال نگاه سبزت
همه بنيان وجودم را ويرانه کنان مي کاود
من به چشمان خيال انگيزت معتادم
و دراين راه تباه
عاقبت هستي خود را دادم
آه سرگشتگي ام در پي آن گوهر مقصود چراست ؟
در پي گمشده ي خود به کجا بشتابم ؟
مرغ آبي اينجاست
در خود آن گمشده را دريابم
چه عاشقانه ایی بین ماست...
و چه ژرفایی دارد این احساس
وقتی که هست من از هست توست
منی که در تو تمام می شوم
در تومحو می شوم
می میرم
و باز از نو در تو می رویم...
من با تو
معنایی پر معنا است
و من بی تو
حتی از هیچ هم تهی است...
چه فلسفه ای دارد این احساس
و چه عاشقانه ی پر قدری است این ٬
پروردگارم...!
اگه مثل من عاشقي ، تو هم به من نشون بده
حتما بخونيد... خيلي خيلي زيباست
54965 بازدید
14 بازدید امروز
48 بازدید دیروز
120 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian